581

دارم به این فکر می کنم که آینده قرار چه شکلی باشه، حتی فردا و پس فردا، قراره مثل امروز باشه؟ پس چرا اسمش رو گذاشتیم آینده؟ وقتی هیچ تغییری توش ایجاد نمیشه.

580

چرا بلاگفا هر روز تغییر می کنه؟ حوصله ش سر رفته؟

امروز ترم تابستونه ام شروع می شه، ناراحتم که فقط تونستم 8 واحد بگیرم. ترم بعد 24 واحد می گیرم به احتمال زیاد. میخوام این دو سال باقی مونده رو فشرده تمومش کنم. سال بعد هم ترم تابستونه می گیرم. نمی خوام بیشتر از هشت ترم تو دانشگاه بمونم. ولی چقدر زود میگذره، شاید هم نه و من حس میکنم زود میگذره اما انگار همین دیروز بود که ترم یک بودم. الان شدم ترم پنجی، البته هنوز نشدم ولی مهر میشم.

دلم می خواد راجع به چیزایی که می خونم تو دفترم بنویسم، تایپ کردن هم خوبه اما نوشتن رو ترجیح می دم، به اندازه کافی تایپ می کنم. دوست دارم به سوالای تو ذهنم جواب بدم، اما انقدر زیادن که هیچوقت کم نمیشه و برعکس هرروز بیشتر میشن. امروز توییترم رو دی اکتیو کردم چون واقعاً وقتش رو ندارم، شاید هفته دیگه باز برگردم ولی اون شوق اولیه رو ندارم دیگه، همه چیز زود تکراری میشه. دارم دارک رو میبینم و دیروز فصل یک رو تموم کردم، میدونم نباید جدیش بگیرم ولی بعد اون نشستم سه ساعت مقاله و نظریه خوندم راجع به زمان و بیشتر گیج شدم. زمان همیشه از اون سوال های حل نشدنی تو ذهنمه.

دلم میخواد داستان هایی که واسه دوستام میگم رو اینجا هم آپلود کنم چون که میخوام بمونن، حتی اگه از همه جا پاک شن، درسته چرت و پرتن و فقط تو پی وی دوستام یا گروهای مشترکمون به خاطر اینکه حوصله مون سر نره شروع میکنم به داستان نوشتن اما دوستشون دارم. شاید یه روز صرف نظر از این همه چرت و پرتایی که دوستای بیچاره م مجبورن بخونن بتونم یه چیز خفن بنویسم. یعنی میتونم؟ امیدوارم. جالبه که من در حین نا امیدی هنوز امید دارم. بعداً میذارمشون، نصفشون تو یه گروه بود و جایی فورواردشون نکردم متاسفانه و از اون گروهم خیلی وقته رفتم. اما اونایی که تو پی وی ال هستن رو میتونم کپی کنم، بعداً.