522
راستش دلم میخواد برگردم تلگرام ولی هروقت می رم یکی بدجور میرینه با حالم و ترجیح میدم نرم. یکی از دوستام، به اسم محیا، که الان چند مدتیه صمیمی شدیم، بعضی اوقات مود بدی می گیره و حس میکنه هیچکس دوستش نداره و اون شب حالش خیلی بد بود و من نمیدونستم بهش چی بگم واقعاً، من هیچوقت تو دلداری خوب نیستم. بعد که داشتیم حرف می زدیم میگفت می دونم که می گذره این حال منم و من بهش گفتم اگه نگذره چی؟ اگه آثار نسبتاً بدی داشته باشه چی؟ باید سعی کنی کلاً نابودش کنی این حس رو چون هر چند وقت یکبار داریش و اونم گفت مریم نمیدونم چی داری میگی من حالم خوب نیست بیخیال منم گفتم باشه خب، بعد از یک ساعت که آنلاین شدم دیدم یه ۲۰ تا پی ام برام فرستاده که با تفنگ رو من اسلحه گرفته و من رو به اینکه دارم بهش انرژی منفی میدم متهم کرده، حرفاش طولانی بودن که حال ندارم بنویسم و یادمم نیست درست اما من کلاً یک ویس ۳۶ ثانیه ای براش فرستاده بودم اما اون اندازه یک ساعت من رو قضاوت کرد. نمی دونم چرا آدمای اطراف من همیشه فکر می کنن من آدم منفی بافی هستم. در صورتی که همیشه فقط حقایق و واقعیت رو می بینم. بهش گفتم محیا درست شاید من اشتباه کردم اما نمی خواستم بهت انرژی منفی بدم فقط می خواستم بگم باید تلاش کنی این حست رو برای همیشه نابود کنی و اون باز اندازه دو ساعت بهم جواب داد و یه جوری با من حرف می زد انگار من دشمنشم؟ اونموقع انقدر اعصابم خرد شد که ترجیح دادم برم یچیزی بخورم بعد جوابش رو بدم، بعد در کمال آرامش جوابشو دادم و می دونید چی گفت؟ گفت چرا انقدر تهاجمی با من حرف می زنی من دارم عادی باهات حرف می زنم. باشه ممنونم. واقعاً من فقط می خواستم خوبی کنم نه چیز دیگه ای؟ بعدم بخاطر یه جمله من کلی عصبی شد و گفت بیا فردا حرف بزنیم و من نفهمیدم چرا؟ پس بیخیالش شدم. واقعاً دیگه نمی دونستم چی بگم. همینطور که گفتم نمیدونم چرا همه فکر می کنن من یک آدم منفی بافم که تو زندگیم هیچ چیز مثبت نیست. واقعاً من اینطوری نیست. توی زندگیم تا جایی که تونستم و در توانم بوده سعی کردم بر اساس منطق حرف بزنم تصمیم بگیرم و زندگی کنم. یکی از دوستام دوران کنکور وقتی من گریه می کردم و می گفتم هیچی نخوندم به من امید الکی می داد همش و می گفت اشکالی نداره تو عالی ای تو می تونی، می دونم جز این نمی تونست کاری کنه اما صبر کنین، وقتی بهش می گفتم خواهش می کنم امید الکی نده همین که کنارمی بسه، می گفت وای تو چقدر منفی بافی. من؟ منفی باف؟ من توی زندگیم سه تا چیز بیشتر از همه هست، یک رویا، دو امید، سه منطق. اینا ازم آدم منفی بافی ساختن؟ هر آدمی تو یکی از دوره های زندگیش حال بدی داره و این عادیه. همون دوست بهم می گه الان خیلی تغییر کردی و مثبت تر فکر می کنی، نمی دونه من همونم فقط زیادی خسته ام. شاید یکم تغییر کرده باشم فقط یکم اما من همونم.
فردا جمعه ست و ازش متنفرم، بعضی اوقات دلم برای جمعه می سوزه چون همه ازش متنفرن. ولی یچیزی، توییتر واقعاً روی اعصابه! چه ربطی به جمعه داشت نمی دونم، خواستم بگم کاربرای فارسی توییتر بیشتر از جمعه رو اعصابن پس به جمعه نگین رو اعصاب، یه مشت آدم هایی که تظاهر به روشن فکری دارن ولی حتی در روز یک دقیقه مطالعه ندارن و ۲۴ ساعت در توییتر مشغول خوندن توییت های هموطنان راجع به سیاست و اقتصادن. باشه شما عالی هستید، شما همه چی دانید، شما روشن فکرید، فقط کاش تو همه چی دخالت نکنید، مثلاً سلیقه من و بقیه دوستام، نمی دونم چرا همه این کاربران مثلاً روشن فکر حمله کردن به کی پاپر ها؟ شما کافیه سرچ کنی کی پاپ صدها توییت میاد که حاوی توهینه، آخه من نمی دونم به شما چه ربطی داره؟ اصلاً شاید یکی دوست داره کی پاپ گوش بده، شاید یکی حامد همایون، شاید یکی شجریان و هرکس دیگه ای، به شما چه سلایق بقیه؟ چرا واقعاً انقدر زور میزنن این افراد، کاش برن فقط راجع به سیاست و اقتصاد توییت بزنن و همچنان به فاز روشن فکریشون برسن و تو کار بقیه دخالت نکنن. به عنوان یک کی پاپر ۱۹ ساله، وقتی این توییت هارو می بینم اصلاً اهمیتی نمی دم فقط نگران مردم کشورمم که نگران همه جا هستن جز وضع واقعی کشور. نگران همه چی دان هایی که هیچی نمی دونن. واقعاً نگرانشونم. این یکی از کوچک یا شاید حتی بزرگ ترین دلایلی هست که ما جهان سومی هستیم. دخالت کردن در زندگی دیگران و سلایق دیگران و کار دیگران و اصلاً خود دیگران. اگه یکم خودمون رو می چسبیدیم الان وضع این نبود. اصلاً بیخیال کی پاپ. حتی همین مردم خودمون، آخه لعنتی به تو چه که کسی روزه می گیره یا نمی گیره یا چرا می گیره و چرا نمی گیره؟ هرکسی دوست داره روزه می گیره واقعاً نیازی به نصیحت و حرف های شما نداره این حرف هارو همه خودش از حفظه و هرکسی دوست داره روزه نمی گیره چون این که بخواد بگیره یا نگیره یک مسئله ایه که به خودش مربوطه. تمام شد.
من افسرده نیستم من فقط همیشه غمگینم.