تکلیفم با خودمم معلوم نیست

تو دلم درده رو لبهام خندس

خنده گاهی از سر ِشادی نیست

آخرین دفاع ِ یه بازندس

+ این ُ چقدر دوست دارم، وصف حال من

____________________

فاجعه قرن رخ داد :| دیشب وقتی داشتم لب تابمو جمع میکردم عینکم شکست، اصلاً نمیدونم چطوری فقط میدونم که شکست، اول رفتم به مامانم گفتم چون اگه خودش میفهمید یه طوفان به راه می انداخت! آخه چرا من انقدر دستو پاچلفتی امممم حالا خوبه میشه چسبش زد درستش کرد اگه شیشه ش میکشست چی :/ هنوز 3 ماه نیست گرفتمش :)) 

امروز صبح ساعت 6 بود با شایسته که خدافظی کردم وایفای رو خاموش کردم یهو به سرم زد موهامو چتری کوتاه کنم گفتم بذار بگیرم بخوابم بعد الان کی حوصله داره هی اینو هی اونور خوابم نبرد :| آقا ما بلند شدیم و با یا خدا قیچی و شونه رو برداشتیم و قشنگ ر... به موهایمان :| البته فقط جلوشو چتری کوتاه کردم، هرکی میبینه میگه خیلی بهت میاد، صبح پشیمون بودم چون میترسیدم به مامانم بگم دعوام کنه ( خیلی رو موهام حساسه ) ولی به مامانم نشون دادم گفت خوشگله دیگه پشیمونی رفع شد ^.^ تنوع گاهی اوقات لازمه . بعد امروز قرار بود برم عکس بگیرم نشد :( حالا شنبه صبح باید بیدار شم برم، ای خداااااااااا _ با تانی یه وبلاگ قالب و اینا زدیم، البته ماله اونه منم کمک دستش، مثل پارسال تابستون :) 

پنج شنبه - ۱۱ تیر ۱۳۹۴