167
اول مامانم. اینروزا همش طعنه میزنه دیگه خستم کرده، خیلی خسته، با حرفاش عصبی میشم وقتی سرش داد میزنم عصبی تر میشم آخرشم عذاب وجدان ! از این به بعد سعی میکنم حتی اگه حق با من بود بهش حرفی نزنم، باید قدرشو بدونم چون بزرگترین نعمتیه که داده بهم.. راستش مامانه من مثل بقیه مامانا نیست، بخاطر بچه هاش خیلی از خودگذشتگی کرده. خیلییییییییییییییییییی ! یعنی نمیتونم توضیح بدم اما کل زندگیشو صرف ما کرده طوری که تو 40 سالگی پیر شده. مامانم.. منو ببخش که بچه بدیم برات، که خوب درس نمیخونم، که ناامیدت میکنم، که .. منو ببخش مامان . این بچه بدتو ببخش !
دوم درسا! رو اعصابمن مخصوصاً تاریخ ادبیات و اقتصاد و عربی.. یعنی درسته میخونم و نمره زیاد بدی نمیگیرم اما تو ککم نمیره اینا.. خدایا خودت کمک کن مارا :))))
نمیدونم چرا انقدر گرمه. هووف انگار نه انگار پاییزه! ما جنوبیا نه زمستون داریم نه پاییز نه بهار فقط تابستان. خسته شدم از گرما و کولر .. دلمممممممم باررررررون میخوااااااااااااااااااااااااد ..
از این به بعد زیاد میام وبم.. هیچ جا مثل اینجا آرومم نمیکنه.