امروز قرار بود ٥پاشم و درس بخونم، خلاصه پاشدم ساعت ٥ دوباره گرفتم خوابيدم ساعت ٧ازخواب پريدم يهو فكر كرد به جلسه امتحان نرسيدم يعني ساعت ٨بود ديگه ك بيداره شدم، كلاً صبح اصلاً وقت نشد جامعه رو بخونم.. خلاصه رفتيم مدرسه ساعت ٨:٣٠ و ساعت ١٠امتحان شروع شد، يعني به معناي واقعي كلمه ريدم توش! انقدر چرت و پرت نوشتم ك معلوم نيست اصلاً چي نوشتم، اميدوارم دبيره منو نندازه، نمره مستمرم فك كنم ١٨ اينا باشه، اميدوارم كمي انصاف داشته باشه. ديشب يه خوابي ديدم، خواب ديدم معدلمو كلاً ٢٠شدم،فك كنم نشون از اينكه همشو گند زدم، خوابه خيلي طولاني اي بود ولي يادم نيست زياد و اينكه حال ندارم تعريف كنم.

بعد امتحان كه ساعت ١١بود با باباي شايسته رفتيم خونه و يه تصميمي گرفتيم با شايسته، تلگراممون رو حذف كنيم و بشينيم درس بخونيم، خلاصه حذفش كرديم يعني فقط من حذف كردم اون حذف نكرد! واقعاً تلگرام خيلي وقتمو ميگيره و نميخوام ديگه بيشتر از اين برينم به امتحان هام، خسته شدم واقعاً، دوشنبه تاريخ ادبيات داريم، ان شالله اينو يكم بعتر از قبلي ها بدم.

امروز خاله فاطمه نذري آش رشته داشتن و ماهمگي خانوادگي اونجا جمع شديم، خيلي خيلي خوب بود! مونوپادمم برده بودم و تا تونستيم سلفي گرفتيم 😂 يعني به قولي عـ.ن.ش رو دراورديم، يه ژست هاي داغوني ميگرفتيم كه.. كلي ام گشت زديم اون اطراف و بنده بالاخره بع آرزوم رسيدم و بعد از يك ماه يخ در بهشت خوردم، خيلي حال داد توي اين گرما! بعدم كه اومديم خونه دختردايي نازنينم پيشم بود با اون رفتيم بيرون جشن بعدم رفتيم اسنك خورديم ولي هنوز گشنمه و شام نخوردم، خدايي آش رشته و اسنك و كيك و شربت اينارو نميشه شام به حساب اورد :|  گشنمه لنتي

چشام ميسوزه خوابم مياد اما ميخوام بشينم كمي تاريخ ادبيات بخونم، خسته شدم از ٨صبح تا الان بيدارم :/ بنظرتون تا صبح بيدار بمونم؟ نمونم! ولي ميمونم آخه حجم درسهاش خيلي زياده، شايد هم بخوابم صبح بيدار شم بشينم درس بخونم، خدايا به اميده تو..