امروز، خب ساعت ٥بيدار شدم و قصد داشتم سريع آماده بشم پياده برم مدرسه كه تو راه مد روانشناسي هم بخونم اما خواهرم سرنگ اورد كه ازم آزمايش بگيره :| خلاصه اول يه شيشه رو پر از ادرار كرديم :)) بعدم دستمو كلي سوراخ سوراخ كرد كه يه جاش بالاخره خون اومد، فكر نميكردم انقدر كم خون باشم، دلم كلي درد گرفت لعنتي، جاش تا يه ساعت پيش درد ميكرد، چنددقيقه دراز كشيدم و رفتم مدرسه، مامانم گفت حالت بده نرو ولي امتحان داشتيم نميشد نرم، زنگ اول كه رفتيم پاي صف يه ساعت مدير از كنكور حرف زد بهمون گفت از همين امسال شروع كنين درس خوندن برين كلاس و فلان .. زنگ اول ك زبان فارسي داشتيم هيچي، زنگ دوم امتحان روانشناسي، فقط ميتونم بگم هرچرت و پرتي بلد بودم نوشتم، از ٢٠نمره ام بود، يعني معلم به چرت و پرت هام نمره ميده؟ ،،، زنگه سومم ادبياتِ دوست داشتني بعدش با سيما برگشتيم خونه، همين ديگه تا الان كه هندزفري تو گوشمه و دارم آهنگ ميگوشم، اين روزا تو كلاس خيلي شيطوني ميكنم، دوستام از دستم كلافه شدن:| شايسته ميگه مريم تو مواد ميزني، نميدونم چرا انقدر شنگول منگول شدم، اميدوارم هميشه همينطوري باشم. رقيه يكي از دوستام رفت كربلا، به مدت دوهفته نمياد مدرسه، من واقعاً نميتونم دوهفته غيبت داشته باشم! دلم براش تنگ ميشه :) دختره خوبيه، كناره دسته منو شايسته ميشينه..

عاقا توجه كردين تعطيلات خيلي زود تموم ميشه؟ ٢روزه ولي اندازه يك ساعته، شنبه، شنبه يه روزه جهنميه، كلي درس داريم، خدا بهمون رحم كنه، من موندم كي تابستون ميشه؟