سلامي دوباره به وبلاگه عزيزم، اين روزها خاطراته زيادي براي ثبت كردن به وجود ميان اما وقت نميكنم همه آنهارا تايپ كنم، امروز صبح زود بيدار شدم و اول نماز خوندم بعد هم آماده شدم كه برم مدرسه، قاسم (شوهرخواهرم) من رو رسوند مدرسه، واقعاً ازش ممنونم چون مجبور بودم باز هم توي سرما بايستم براي تاكسي، اصلاً از سرما بگذريم ديگه مثل اوايل از تاكسي و راننده هاش خوشم نمياد، يادش بخير اوايل چقدر ذوق داشتم. خب رسيدم مدرسه و زنگ ِاول جغرافيا داشتيم كه منصوري نسب برامون يه چندتا تست آماده كرده بود، فكر كنم دوتا جوابه غلط دادم! مهم نيست برام، بعد از اون نيز عربي داشتيم كه درس داد و فردا هم سواله، هم اكنون بنده داشتم تقلبي مينوشتم ترجمه اون درس رو، شايد هم ازش استفاده نكنم ولي خب از اونجايي كه فردا ٣ عدد امتحان دارم اصلاً وقت ِعربي خوندن نيست، سعي ميكنم تو مدرسه بخونم، بعد از عربي هم منطق داشتيم كه كوييز آسوني گرفت و من از بي دقتي خودم ٤/٥ شدم،از ٥ نمره بود، واقعاً خيلي گيجم، جواب رو نوشته بودم اما فكر ميكردم غلطه دوباره اون رو پاك كردم و ميخواستم دوباره بنويسمش اما يادم رفت! لعنت به من و منطق، ساعته ١٢ تا ٢ هم رياضي عزيزم رو داشتيم، كه همه رسماً سره كلاس چرت ميزديم، بنده ن كتاب رو برده بودم نه دفترش، يادم رفته بود :دي، و همه اش با رقيه سره كلاس حرف ميزديم و نقاشي ميكشيديم توي كتابه شايسته، هيچ چيز از درس نفهميدم، بعد هم با سيما ميخواستيم برگرديم خونه كه ديدم داداشم اومده دنبالم و ديگه با اون اومدم خونه، ناهار مرغ داشتيم و من تا تونستم خوردم، خسته و گرسنه بودم خب، بعدش هم نماز خوندم و تا الان كه فلسفه جلوم بازه و دارم براي امتحانه فردا ميخونم، فردا خيلي روزه هيجان انگيزيه، ٣ تا امتحان دارم، فلسفه ادبيات فارسي و ديني، ديني رو هفته قبل ميخواست امتحان بگيره اما خانومه حيدري نيومد و امتحان كنسل شد، فكر كنم فقط ١٠ دقيقه مرور كنم روش، ادبيات هم كه نصفش رو ديروز خوندم و آسونه ولي فلسفه... خدا به داده من بيچاره برسه، خب ميگفتم فردا روزه هيجان انگيزيه، دليل يك رو گفتم اما دليله دو و سه، كامبك ِبي تي اس و دربي هم هست، كامبك ِبي تي اس كه هيچي اما دربي ؟ من شوق و هيجان اين رو دوست دارم، فردا خونه ي ما هم مثل ورزشگاهي كه توش مسابقه برگزاره ميشه، كله فاميل ميان خونه ما دربي ببينن، خداروشكر كه دوشنبه فقط جامعه سواله و من راحتم از درس، داداشم ميگه شايد دوشنبه سيل بياد و تعطيل شه، اما چشمام آب نميخوره، يعني ميشه؟ به نظره شما پرسپوليس ميبره يا استقلال؟ من پرسپوليسي ام و فردا و پس فردا فكر كنم تو كلاسمون جنگ در بگيره بين طرفدارانه دو تيم، بعضيا كلاً بيخيالن اما بعضيا مثل من و رقيه و بهرام و سيما و فقيه و باغباني خيلي درگير اين جور چيزان! واي منصوري نسب، اون فهميده كه من طرفداره پرسپوليسم و سره كلاسش همش بهم متلك ميندازه، شايد چون تو كلاسه اون نيمكت اول ميشينم، اما نه ربطي نداره فقط به من متلك ميندازه، با اين حال مرده خيلي خوبيه من دوسش دارم.