باز منم و ساعته ٦ بيدار شدن ُآماده شدن براي رفتن به مدرسه، تاكسي گرفتن ُ.. هوا خيلي گرمه، خدايا امروز تا ٢ كلاس داريم، ديشب چه خوابي ديدم، اصلاً خيلي عجيب غريب بود، خواب ديدم با دختر خالم سواره ماشين نداشته ي منيم يهو يه ماشين از جلومون دراومد خيلي ناجور تصادف كرديم اما هيچيميون نشد، اصلاً اينها همه به كنار من فق عاشقه اونجاي خوابمم كه داشتم با اسنپ چت سلفي ميگرفتم :)))

ديشب ساعت ١٠ از بيرون برگشتيم، ١٣ بدر ٩٦ هم پرونده اش بسته شد، خيلي خسته شدم ديروز، من نميخواستم برم من رو به زور بردن، خودم شاهدم، گوشيم پر از عكس شد لامصبا، چه زود عيد تموم شد نه؟ اصلاً انگار فقط يك ساعت گذشته، واسه من كه اينطوريه

پنييييير، صبحوووونه، گششششنمه :|