باز من و باز اين مدرسه، واقعاً مدرسه مثل ِجهنم ميمونه، يعني شايد يكي از شعبه هاي جهنم تو اين دنيا باشه. نميفهمم تو اين مدرسه مزخرف كه حتي يك كلاس ثابت هم بهمون نميده چيكار ميكنم. هر بار هم ميريم اعتراض ميگن اگه نميخوايد از مدرسه بريد. اين سه روز خيلي خيلي بد بود. هميشه فكر ميكردم چهارم دبيرستان يعني پادشاهي ولي بس اشتباه ميكردم، چه برنامه ها كه نريخته بودم براي امسال اما اين مدرسه و اين مدير ريد تو همش. دلم ميخواد برم تو روي اين مدير دوست داشتنيمون و بهش بگم، بزرگتري درست، احترامت واجبه درست، مديرموني درست اما اين وظيفه توئه، وظيفه تو رسيدگي به دانش آموزهاست و بخاطرش پول ميگيري، وظيفه ات ريدن به ما نيست سه نقطه. فعلاً تنها خوبي مدرسه اينكه سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه رو برامون تعطيل كردن، البته همين روزهارو هم بايد برم كلاس ولي خب هرچيزي بجز اين مدرسه جهنمي. كي تموم ميشه راحت شم؟ عيد بيا كه دلم به آمدنت خوش است.

دلم از تك تك چيزاي تو مدرسه حتي همكلاسي هام بهم ميخوره. البته بجز شايسته. دلم نميخواد هيچكدومشون رو ببينم. حتي معلم هارو هم. هيچــكدوم. لعنت به همشون. كي گفته تو مدرسه خيلي خوش ميگذره و دلت براش تنگ ميشه؟ باشه من حاظرم دلم هميشه براش تنگ بشه اما هيچوقت از نزديك نبينمش مثل همون دوري و دوستي! يادمه يه بنده خدايي بود بهم گفت "تو هنوز تموم نشدي مدرسه؟ من از وقتي يادمه تو مدرسه ميرفتي" الان بهش فكر ميكنم عجب حرف خوبي زد، از وقتي يادمه داشتم ميرفتم مدرسه بدون هيچ وقفه تو سال هاي تحصيليم ولي نميدونم مثل يك كشي ِكه هرچقدرم بكشي بازم كش مياد و تمام بشو نيست.

راستي چه خبر از كنكور؟ كنكور، حرفي ندارم، شروع كردم به اين خوندن اما تا اوضاع مدرسه درست نشه واقعاً نميتونم درست درس بخونم. يعني اين روزا زود ميگذره؟ كاش امروز كنكور داشتيم و من از جلسه با يه پوزخند كه حاصل ريدمان هام بود درميومدم بيرون و وقتي همه ازم ميپرسدن چيكار كردي؟ ميگفتم بيلاخ. 

هوا خيلي خيلي گرمه، زمستون و سرما كجاييد؟