452
ديشب يه كيك كوچيك درست كرديم و من شمع ١٨ سالگي خودم رو فوت كردم.[ كليك ] حس بدي نداشت، مخصوصاً قسمت فوت كردن شمع ها، هميشه دوست داشتم شمع ١٨ سالگيم رو فوت كنم و فكر كنم بهش رسيدم.
هجده سالگي؟ من هجده سالم شد آره، بالاخره ميتونم كارايي رو كه قبلاً با عذاب وجدان انجام ميدادم الان بدون عذاب وجدان انجام بدم و لعنت بهش اگه يه جاي ديگه زندگي ميكردم ميتونستم برم كلاب يا مشروب بخرم. البته نه اينكه به هردوش علاقه خاصي داشته باشم نه اصلاً، فقط ميخواستم به دنيا و خودم نشون بدم كه آره من هجده سالمه. چقدر زود گذشت، الان كه بهش نگاه ميكنم ميبينم انگار فقط ١٨ روز زندگي كردم و هرروز تولدم بوده تا رسيدم به امروز كه هجده سالمه! بهش ميگن يك سال پير شدن؟ فاك. دوست دارم يه كنترل بگيرم دستم و دكمه استاپ رو بزنم رو همين حوالي و تا ميتونم فقط تو ١٨ سالگيم زندگي كنم و بعد هم كه خسته شدم دكمه آف رو بزنم. دوست دارم هميشه ١٨ساله بمونم و بزرگتر نشم. مخصوصاً تو اين جامعه، فكر نكنم بزرگ شدن چيز ِخوبي باشه. من كه هنوز تجربه اش نكردم و نميدونم زندگي من چطور خواهد بود. ولي باز هم دوستش ندارم بزرگ شدن رو، دوست دارم مثل همين الان جوان - نوجوان بمونم. ولي خب اينطوري نميشه و سال ديگه همين موقع نوزده سالم ميشه، فاك! توجه كنين كه من ميتونم ديگه فحش بدم پس بي ادب محسوب نميشم، ميشم؟ به هرحال. يعني قراره هجده سالگي چطوري بگذره؟ اميدوارم مثل هرسال نباشه و... هرچند كه ١٧ و ١٦ سالگيم خوب بودن. اما من رو اين سن ِ'خاص' حساب ديگه اي باز كردم.
تولـدت مبارك مـريم -