امروز اصلاً نتونستم درس بخونم، ساعت ٧ صبح خوابيدم و ١٠ با درد بيدار شدم. بعدش هم سردرد وحشتناكي داشتم كه گرفتم خوابيدم تا ساعت ١٢ اما خوب نشد، هنوز همينطوره، يه قرص زدم بالا يك ساعت پيش، فكر كنم همش بخاطر فكراي وحشتناكي هست كه تو سرمه، همه ميگن افسردگي قبل كنكوره، نميدونم. تو اين چند روز واقعاً مرگ رو حس كردم، اصلاً حال و حوصله ي هيچي رو ندارم. به خودم قول داده بودم كه اين يك ماه رو خيلي زياد بخونم اما حس ميكنم ريدم. از آدم ها بدم مياد، از اين دنيا، از اين اتفاقا، از همه چي، دوست دارم به يك جاي دور افتاده سفر كنم كه تنها نگرانيم پيدا كردن ِيك نگراني كوچيك باشه. 

فقط كمتر از چند هفته ديگه تا كنكور مونده و مطمئنم امسال قبول نميشم، نااميد نيستم اما اميدي هم ندارم. اميد نداشتن رو از اميد الكي داشتن ترجيح ميدم. ميشه اين چندماه رو بزنم جلو؟