541
نمی دونم روزام رو چطوری میگذرونم فقط همینطوری میخوابم و بیدار میشم و هیچ ایده ای ندارم که چی شد که اینطوری شد؟ میرم دانشگاه و میام خونه و میخوابم. دانشگاه رو واقعاً دوست ندارم و همون سر کلاسش نشستن رو دوست دارم برعکس بقیه که حوصله کلاس هارو ندارن و خوابشون میاد البته راستش منم خوابم میاد سر کلاس ها و این یه چیز عادیه نه؟ به هرحال دوست دارم سر کلاس نشستن البته نه همه کلاس هارو، مثلاً فردا تا ساعت 6 دانشگاه ام و کلاس آخرم، استادش رو دوست دارم درسش رو هم اما تا ساعت 6 درس می ده و ساعتش رو دوست ندارم و آدمایی که توشن رو هم همینطور. امروز تعطیل بود اما انگار نبود. من کلاً امروز دو تا کلاس داشتم، از 8 تا 1 ولی یکشنبه و دوشنبه از صبح تا شب کلاس دارم. امیدوارم یکشنبه و دوشنبه زودتر تموم شن تا زودتر بیام خونه چون واقعاً حوصله موندن خونه خواهرم رو ندارم. اینطوری نیست که بد باشن باهام اما دیگه اونجا راحت نیستم و حس میکنم یه مایه عذابم و بیشتر از همه خودم عذاب میکشم واسه همین بعد از دانشگاه با یکی از دوستام برمیگردم یا ترجیحاً یکی میاد دنبالم و من رو میبره خونه. از وقتی که اومدم خونه یعنی دوشنبه هفته قبل، عصر، همه تو خونمون مریض شدن، یعنی تب دارن و فضای خونه مون یه جوری شده که دوستش ندارم. امیدوارم خودم این مریضی رو نگیرم چون واقعاً نباید هیچکدوم از کلاسام رو غیبت کنم، نه به خاطر اینکه واقعاً آدمی نباشم که اهل غیبت نباشه به خاطر اینکه همه کلاسام رو این ترم یه بار غیبت کردم و میخوام غیبت هام رو بذارم برای وقت هایی که واقعاً نیازه مثلاً وقتی که مریض میشم. دقیقاً. بخاطر همین امیدوارم مریض نشم این هفته رو و به خوبی و خوشی تموم شه بره. باورم نمیشه مهر انقدر زود داره تموم میشه، انگار همین دیروز بود که شروع بود، همین دیروز بود که رفتم سر اولین کلاسم و سر بعضی هاش نرفتم.
پریودم و مایه عذابه، واقعاً پریودی بد دردیه البته این رو کسایی که پریود میشن فقط میتونن درک کنن. یه سری چیزها هستن که همه آدم ها میتونن درکش کنن، مثلاً یه فیلم ترسناک، قرار نیست حتماً یه جن ببینی تا جیغ بزنی و حس کنی تو اون فیلمی، اما پریود فرق داره. هیچ پسری نمیتونه بفهمه پریود چیه. شاید فکر کنین دارم بزرگش میکنم اما دقیقاً دارم همین کارو میکنم چون باید بزرگش کنم. چون چیز بزرگیه.
8 آبان تولد شایسته و محدثه ست و من موندم که چرا؟ چرا تولد دوتا از دوستام باید تو یه روز باشه دقیقاً؟ من چیکار کردم خدایا؟ گناه من چیه؟ هیچ ایده ای ندارم چی باید بخرم براشون و هیچ ایده ای ندارم که با کدوم پول باید بخرم چون الان تو بی پول ترین حالت ممکن خودم به سر میبرم. امیدوارم همه چی به خوبی بگذره. امیدوارم 8 آبان هممون غیب شیم. امیدوارم 8 آبان بشه 9 آبان. البته نامردیه در حق دو تا از دوستام اما چرا کسی به فکر من نیست؟ درسته همشون میگن "مریم بیخیال ما کادو نمیخوایم" اما خب همه همین رو میگن نه؟ و ربطی به کادو خواستن یا نخواستن نداره.
به شانه هایم زدی
که تنهاییم را تکانده باشی !
به چه دلخوش کرده ای ؟
تکاندن برف از شانه های ادم برفی ؟!!!
گروس عبدالملکیان
این شعر رو دوستش دارم. راستش من و الناز یه گروه زدیم و هر کدوممون هر روز یه شعر برای هم میفرستیم و از اون روز باید بگم نصف روزم رو با شعر خوندن می گذرونم و یه چیز فوق العاده ست چون من عاشق شعرم.