544
راهی هست که بتونم نوشته های وبلاگم رو مخفی کنم؟ یعنی کسی جز خودم نتونه اونارو بخونه. البته همین الانش هم فکر کنم همینطوری باشه اما دوست دارم هیچکس نخونه این چرندیاتی که مینویسم رو. من اینجا خیلی راحتم و وقتی بهش فکر میکنم ممکنه یه آشنا بیاد و اینجارو بخونه کاملاً پی میبره که من کیم. بخاطر همین. دقیقاً همین، اگه منو میشناسی، خواهش میکنم از اینجا برو بیرون.
امروز بعد از بیش از یک ماه شایسته رو دیدم، اول رفتیم داروخونه میخواست قرص بخره بعدش رفتیم کافه یه چیزی خوردیم بعدش رفتیم سر کار خواهرش بعدش رفتیم لوازم آرایشی و بعدش رفتیم کیک فروشی چون میخواد واسه تولدش یه کیک سفارش بده، چقدر جاها رفتیم نه؟ و همه این هارو پیاده رفتیم درسته. خوشحالم که میبینمش، وقتی کنارمه خوشحالم، دوستش دارم با اینکه به خودش این رو نمیگم. هنوز چیزی واسه تولدشون نگرفتم و خیلی عصبیم سرش، نمی دونم باید چه غلطی بکنم، نمیشه هفته پیش رو من محو شم؟ هفته دیگه کلاً دانشگاه نمیرم ولی امکانش هست که شنبه رو برم، البته فقط دوتا کلاس دارم ولی یکیش رو کلاً نرفتم تاحالا و یکیش هم عمومیه. البته حس میکنم هیچ بنی بشری نباشه تو دانشگاه ولی امکانش هست که مثل احمق ها من پاشم برم البته اگه دوستام برن. اگه نرفتن دیگه نمیرم چون به هرحال کسی نیست سر کلاس و استاد هم شاید نیاد و من اون وسط کلون شم، واسه یه کلاس رفتن چقدر تئوری میسازم خدایا، یا برو یا نرو دیگه چه مرگته خب؟! نمیفهمم.
یه دراما دارم میبینم که خیلی دوستش دارم، اسمش هست Extraordinary you، راجع به یه دختره که تو یه وبتونه، یعنی کلاً دراما راجع به اتفاقاتی هست که تو یه وبتون میوفته، این دختر نقش اکسترا یا همون فرعی وبتونه و میخواد زندگیش رو تو این وبتون و بیرون از اون تغییر بده. هنوز در حال پخشه و من کلی استرس دارم سرش. واقعاً چرا باید سر یه دراما استرس داشته باشم؟ نمیدونم نمیدونم.
من افسرده نیستم من فقط همیشه غمگینم.