امروز ده دی سال هزار و سیصد و نود و هشت و سی و یک دسامبر و آخرین روز سال ۲۰۱۹ می باشد. ۲۰۱۹؟ ازش متنفرم. مثل هرسال، مثل همه سال ها. هیچ فرقی نمیکنه، البته ذهنم و دلم و یه جاهایی تو ۲۰۱۵ مونده. الان من طوریم که یکی بیاد تو اتاقم و در رو نبنده میزنم زیر گریه، چون خستمه، خستمه جداً خستمه، درسته هیچی نمیگم، ولی جز اینجا هم جایی رو برای حرفام ندارم، اومدم دو دقیقه درس بخونم اما باز شروع شد. نمیدونم مشکل از منه؟ مشکل از بقیه ست؟ چرا همه با من اینطورین؟ اون شب کلی با هانی حرف زدم و دقیقاً دارم همون چیزهایی که بهم گفت رو عملی میکنم اما هیچ، هیچ کار نمیکنه. دلم میخواد گریه کنم، برای خودم، برای این جامعه، برای مردم، برای خانواده و دوستانم. دلم میخواد انقدر گریه کنم که تو دریا غرق شم، دریایی از اشک هام. این روزها ناامید نیستم، اصلاً مشکل امید نیست، مشکل خستگیه، این رو خودم هم جدی نمیگیرم و صرفاً یه فکر گذرا تو ذهنمه اما همش دارم به خودکشی فکر میکنم، من کسیم که وقتی یکی از خودکشی حرف میزنه سریع میرم و متقاعدش میکنم تا کاری نکنه اما کی من رو متقاعد میکنه؟ راستش هیچکس نمیدونه حال من چطوریه. البته حق هم دارن، طوری که من میخندم هیچکس نمیتونه شک کنه. مهم نیست هیچی مهم نیست. کاش زندگیم زودتر تموم شه، شاید بعداً که این پست رو بخونم به خودم بخندم و بگم این حرف های چرت و پرت چی بود که نوشتیشون؟ اما خب امیدوارم دیگه هیچوقت نتونم بخونمشون. میدونین خیلی خوب میدونم که خودکشی واقعاً راهش نیست، این یکی از دلایلیه که الان زنده ام و دوم اینکه من خیلی ترسوام، آخه آدمی مثل من چطوری میتونه خودش رو بکشه؟ دلم برای علیرضا تنگ شده و این روزا بیشتر از همیشه بهش فکر میکنم. یعنی الان کجاست و داره چیکار؟ بعد از خودکشی اوضاعش چطوره؟ رفته جهنم یا کلاً از بین رفته؟ اوضاعش چطوره؟ دلم براش تنگ شده. شاید کار درست رو اون کرد. شاید ماهایی که زنده ایم داریم کار اشتباه رو انجام میدیم با زنده بودنمون. امیدوارم همین روزا به مرگ طبیعی و بدون درد بمیرم، چون دیگه نمیخوام بیشتر از این طعم شیرین، شیرین؟ شوخی کردم، طعم گه زندگی رو بچشم. شاید همه این هایی هم که دارم مینویسم چرت و پرتی بیش نباشه و بعداً از ذهنم بره اما.. لعنت به همه چی.

۲۰۲۰ از همین الان میگم، لطفاً بمیر.