565
دارم به آهنگ shape of my heart گوش میدم و به این فکر میکنم که چقدر آدم های دور و برم همه مصنوعی هستن، تو بدترین دوران زندگیمم اما حتی یک نفر هم نیست که بگه چه مرگته؟ آخه اونا همونایی که بودن که همیشه ازشون میپرسیدم چه مرگتونه؟ ولی برای من هیچوقت هیچکس نیست. مشکل از خودمه میدونم، از توقع بیجام، از حماقت، از ساده بودن. در آخر هیچکس برات نمیمونه، در آخر فقط خودتی و خودت، آخر ِمن فکر کنم همینجاست، الان فقط خودمم و خودم. میگم و میخندم اما دارم دیوونه میشم از افکار منفی و چرت و پرت تو سرم. کاش همه چیز دست از سر من بردارن و گورشون رو گم کنن، من خواهان هیچ احساسی نیستم نه خوب و نه بد. هیچی نمیخوام، فقط کمی فکر نکردن، فقط کمی بی احساس بودن. ولی حس تنهایی خیلی عجیب غریبه، سال ها تنها بودم و الان فهمیدم تنهام، چقدر خوب نقش بازی میکردم که حتی خودم گول خوردم.
امیدوارم زودتر این قرنطینه تموم شه، واسه منی که همیشه تو قرنطینه ام فرقی نمیکنه ولی واسه بقیه نگرانم، واسه کسایی که اون بیرون کلی کار و بدبختی دارن و مثل من وقت فکر کردن به چیزای مزخرف رو ندارن. واقعاً این کرونا دیگه چه مسخره بازی ای بود، نمیشه ما ایرانی ها یک روز نفس بکشیم؟ واقعاً نمیشه. هر روز یک بدبختی جدید، هر روز یک دلیل جدید برای افسردگی.
دلم واسه هیچ چیز تنگ نشده نه دانشگاه و نه هیچ دوستی و آشنایی، ترجیح میدم تا آخر عمر تو اتاقم بمونم و انیمه ببینم.
من افسرده نیستم من فقط همیشه غمگینم.