من رابطه زیاد خوبی با تاریخ و تقویم ندارم ولی چیزی که میدونم اینکه، امروز روز خوبیه، واسه من یکی خیلی خوبه، یعنی حس خوبی دارم، امروز سی و یک شهریور مثل هر سی و یک شهریور دیگه ای تولد فردیه که خیلی برام عزیزه، من تو همین وبلاگم زیاد ازش حرف زدم، ولی واقعاً اینکه بخوام احساساتم نسبت بهش رو به صورت نوشته در بیارم برام خیلی سخته، من خاص ترین احساساتی که یه نفر می تونه تو زندگیش تجربه کنه رو با این آدم تجربه کردم، یعنی از بین همه کسایی که اومدن و رفتن هیچوقت فکرش رو نمی کردم که می تونم همچین آدمی رو تو هر دهه ای از زندگیم کنار خودم داشته باشم، حتی اگه سایه ش باشم، کنارش باشم، پشتش، هرجا، من واقعاً دوست دارم تا همیشه کنارش باشم، چیزای زیادی برای گفتن هست، کاش می تونستم یه جوری همه چیز رو نشون بدم و نیازی به نوشتن نبود، مثل یه سریال که فصل های زیادی داره. از کلمات متنفرم چون بهم اجازه نمی دن که خیلی چیزارو نشون بدم. من و اون... من و اون... واقعاً، حس می کنم مثل یه سنگیم که به سختی از هم جدا شده، به دو تیکه تبدیل شده، ولی اگه کنار هم قرارشون بدی راحت برمیگردن به سر جای اصلیشون، ولی حتی به اینم نیاز نیست، اونا خیلی ظریف از هم جدا شدن، و بعضی اوقات جدایی اصلاً مهم نیست، اونا همیشه کنار همن، یعنی هیچکس با اینکه کنار هم نیستن به اونا نمیگه دوتا سنگ، اونا تا همیشه یه سنگن و همینطور باقی میمونن. پسر.. من خیلی دوستش دارم، خیلی زیاد، نمی دونم چطوری باید بگم. الان دارم به پلی لیست آهنگایی که برام فرستاده و من خودم تبدیل به پلی لیستشون کردم گوش می دم. آره، حتی سلیقه ش تو موسیقی هم عالیه، تو همه چیز. همچین آدمی تو زندگیِ منه. خوشحالم.

خیلی دوستت دارم ال عزیز، تولدت مبارک. ممنون.