اون گربه مرد، از زن داداشم شماره دامپزشک گرفته بودم و قرار بود فردا بهش زنگ بزنم و دیگه حتماً ببرمش دامپزشک چون مامانم هم گفت ببرش، کاش زودتر برده بودمش، حالم داره بهم میخوره، دوست دارم انقدر گریه کنم که چشم هام مثل چشم های اون گربه کور بشه، دقیقاً مثل مال اون، با همون زخم ترسناک، اگه زودتر یه کاری کرده بودم یا اقدام می کرد شاید الان انقدر راحت نمی مرد، امروز رفتم بهش سر زدم و بهش آب دادم، ظهر بود، مامانم همش میگفت میمیره و زنده نمی مونه اما من امید داشتم که می شه، دیروز هم براش غذا بردم اما نخورد، یعنی نه آب نه غذا هیچی، نمی دونم، حالم خوب نیست، احتمالاً تا مدت ها هم خوب نشم، احتمالاً تا مدت ها خودم رو سرزنش کنم، احتمالاً تا مدت ها از یادم نره، احتمالاً بیشتر افسرده بشم، ولی دیگه هیچکدوم از این ها فایده ای نداره، الان مهمون داریم و واقعاً حوصله هیچکس رو ندارم، دوست دارم سرم رو بذارم روی بالشت و به سقف خیره شم، حتی یک قطره اشک هم نمی تونم بریزم، امیدوارم تمام حیوان آزارها بمیرن، همین الان، امیدوارم. ولی با این ها هیچ چیز حل نمی شه و دیگه اون گربه به زندگی بر نمی گرده، هیچ کاری نمی شه انجام داد، مثل یه جسد بود، خشک، روش آب ریختم بلکه بیدار شه، اما خب واقعاً مرده بود، تقریباً دوتا از چشم هاش رو از دست داده بود و فکر کنم به خاطر غذا و آب نخوردن اینطوری شد. کاش می تونستم و کاری می کردم اما خب نکردم، منم مثل تقریباً نیمی از انسان های دیگه بی اهمیت رد شدم، خب که چی، حیوونه دیگه، باید بمیره، خیابونیه، پس مهم نیست. اینطوری نیست که همچین افکاری داشته باشم نه، ولی می دونم که تلاشم رو تا جایی که می تونستم نکردم پس الان پشیمونی ای نباید وجود داشته باشه، گریه ای نباید وجود داشته باشه. گربه عزیزم، ببخشید، امیدوارم من رو ببخشی، البته حتی اگه تو ببخشی هم هیچ تغییری ایجاد نمی شه، امیدوارم تو زندگی بعدیم یه گربه باشم و همچین بلایی سرم بیاد و همینطوری بمیرم. واقعاً از ته دلم امیدوارم. دارم به این فکر می کنم که به هیچی فکر نکنم. وای الان هم باید تظاهر کنم که حالم خیلی خوبه هیچ اتفاقی نیوفتاده همه حیوانات در امن و امانن و من یه کار مفید تو زندگیم انجام دادم، اما فقط تظاهر، نه عمل. دوست دارم یه نامه خودتنفری بنویسم ولی می دونم که هیچ کدوم از این کارها حتی پرت کردن خودم از یک برج هیچ فایده ای نداره. گه تو این زندگی، گه تو من، گه تو همه انسان ها، گه گه گه گه، گه تو همه چیز، هیچ چیزی وجود نداره که گه توش نه، گه تو همه چی آره.

راستش خیلی مسخره ست این جملاتم و حتی با کلمات نمی تونم احساساتم رو نشون بدم، زندگی مسخره ای برای خودم ساختم، گه تو کلمات. می دونم همه این جملات همه این ها برای اینکه حال خودم رو بهتر کنم ولی نه، متأسفم که یک انسانم.