بعضی وقت ها هم حال روحی خوبی ندارم، مثل الان، اما خب کاملاً خنثی هستم، به زندگیم نگاه می کنم و هیچ چیزی نمیبینم، مسئله دیدن نیست، مسئله اینکه چیزی برای دیدن نیست، از ایران متنفرم، از اینکه یک ایرانی هستم متنفرم، هیچ حس افتخار و خوشحالی ای ندارم، از وجودم متنفرم، از اینکه وجود دارم، یک آدمی به اسم من، با شخصیت من، با بدن و تمام رفتارهام، متنفرم که وجود داری، کاش نبودی. تمام چیزهایی که تو سرم هستن، دوست دارم همشون رو بنویسم، ولی چیزی برای نوشتن نیست، دوست ندارم به آهنگی گوش بدم، آهان، داره بارون میاد، اتفاق های زیادی دارن میوفتن ولی اصلاً مهم نیست، تمام تلاشم رو می کنم که به تو فکر نکنم، همه چیز آسیب زننده است، حتی تو، چرا نباید به این فکر می کردم که توام هستی. خسته ام، دوست دارم سریال ببینم، زندگی ای که دوست داشتم داشته باشمش، همه میگن بسازش، فکر نکنم بشه، هر چقدر که تلاش کنم، تا وقتی نمیرم نمیشه. نیستی و نابودی.