982
این پست خیلی برام مهمه، البته همه رو اول نوشتم تو دفترم اما بعد گفتم که تو وبلاگمم باشه عالی می شه.
شاید این ها فقط چندتا کلمه و جمله به نظر بیان ولی بیشتر از این حرف ها هستن. (برای خودم)
برای هیچکس از اهداف و آرزوهات نگذر، به هیچکس کارهات رو توضیح نده، همیشه دوتا چیز اولویتت باشه ۱- خودت ۲- اهداف و کارهات. و هرچیزی که مربوط به تو هست.
تصور کن یک هرم داریم و هر شخصی اون هرم رو داره، به نظرت رأس اون هرم چی باید باشه؟ اون هرمی که مربوط به تو و درون توئه، خودم، اهدافم، علایقم، کارهام، آرزوهام، رویاهام. و اگه به جای هر کدوم از این ها یک جایگزین بیاد که از خارج از وجود شما میاد نمی تونه زندگیتون رو متحول کنه؟ یعنی مختل. من می تونم بیرون از این هرم برای دیگران وقت بذارم، خانواده، دوست، پارتنر همه باید بیرون از این هرم باشن، چون این برای من و اولویت منه.
با بقیه راجع به هرچیزی که دوست داری حرف بزن ولی نه خودت و اهدافت، ببین وقتی با بقیه راجع به یک چیزی حرف می زنی، مثال راجع به یک سلبریتی، درواقع با این صحبت و مکالمه داری یک انرژی رو خارج و یک انرژی رو دریافت می کنی، حالا فکر کن ۲۴/۷ بشینی با هرکسی راجع به خودت صحبت کنی، کجا میری چیکار میکنی چقدر درمیاری، اون انرژی ای که وارد میشه می تونه خوب یا بد باشه، من امروز آب خوردم، من امروز ۲۰ میلیون دستمزد گرفتم، چه نیازی هست که همه بدونن؟ آیا تو این تبادل اطلاعات به تو سودی میرسه؟ خیر. پس چرا انجامش میدی؟ به جاش این همه موضوع هست که می تونی راجع بهش صحبت کنی و حتی مفیدتره و اطلاعات بیشتری کسب می کنی، باور کن مکالمه ای که روزانه به این ختم بشه که امروز ۲ لیتر آب خوردم و خوابیدم هیچ سودی برای هیچکس نداره و فقط وقتگیره. راجع به فیلم، دراما، علایقت، هرچیزی که یاد گرفتی، کتابی که خوندی صحبت کن.
هرجوری که با خودت رفتار کنی دیگران با تو همونطوری رفتار می کنن، رفتار دیگران با تو انعکاسی از رفتار و افکار تو نسبت به خودته، فکر کن جلوی یک آیینه ایستادی و خودت رو خنگ خطاب می کنی! یک آدم دیگه رو نمیبینی مشابه خودت که داره بهت می گه خنگ؟
برای هرکسی انرژی نذار، تنهایی؟ به ک*رم که تنهایی، تو حاضری تنها تو یه خونه زندگی کنی یا با شخصی که هرروز تحقیرت می کنه کتکت می زنه؟ وقتی ازت می پرسن خب چرا ترکش نمی کنی میگی چون تنهایی رو نمی تونم تحمل کنم و حوصله ام سر میره. آدمی که نتونه به درستی با خودش وقت بگذرونه هیچوقت کنار دیگران بهش خوش نمی گذره من از این مطمئنم چون تجربه اش کردم و اون زمان فقط وانمود می کردم که بهم خوش می گذره.
ببین هرگهی تو این دنیا باید بخوری یکی هست جلوت که باید اول از اون رد بشی، حالا می تونی اون رو یک فرشته یک شیطان یک غول یکی باربی ببینی اصلاً مهم نیست، اون خود تویی، برای اینکه بتونی بری بیرون، کار کنی، با دیگران دوست شی، با خودت کنار بیا، و نمیگم اگه با خودت کنار نیای نمیتونی اینکارارو بکنی چرا میتونی، اما هیچوقت به درستی نه.
تو اجتماعی هستی، ما همه اجتماعی هستیم و به اجتماع نیاز داریم، میدونم دوست داری با دوست و پارتنرت وقت بگذرونی، دوست داری با اونا بری مسافرت، ولی باید به این درک برسی که تو تنها هستی، شاید کلمه درستی نباشه نمی دونم چطوری بیان کنم، فکر کن یک نویسنده ای و میخوای یک کتاب رو بنویسی اولین شخصیتی که خلقش میکنی میشه اصلی ترین شخصیت، حالا تصور کن، یک دوست، عضو خانواده، ممکنه از بدو تولدت تا آخر عمرت کنارت باشه، اما آیا در تمام لحظات زندگی تو کنارته؟ حتی وقتی رفتی دسشویی؟ آیا تو در تمام لحظات زندگی اون کنارشی؟ شما دو تا زندگی مجزا دارید شما هرکدوم شخصیت های اصلی زندگی خودتون هستید و حتی اگه با همدیگه زندگی کنید باز هم این شما هستید و شما، من با خانواده زندگی می کنم ولی میدونم که هرکدوم زندگی خودمون رو داریم، حتی مادرم هم زندگی خودش رو داره، اون برام از همه دنیا عزیزتره و یکی از مهم ترین بخش های زندگی من محسوب میشه اما زندگی من و اون با وجود اینهمه تعامل و چسبیدگی به همدیگه دوتا زندگی مجزاست، من هیچوقت نمیتونم به جای اون و اون هم هیچوقت نمیتونه به جای من زندگی کنه. و اگه به این درک برسی که یک روزی حتی اگه هیچکس رو کنار خودت نداشتی باز هم به زندگیت ادامه بدی؛ البته که هیچکس هیچوقت تنهای تنها نمی شه، منظورم از نظر اجتماعیه، زندگی اجتماعی همیشه پابرجاست، شما ۸۰ ساله هم باشی بری تو پارک دو تا دوست همسن خودت پیدا می کنی. اینکه موقع از دست دادن یک فرد مهم ناراحت باشی یک واکنش کاملاً طبیعیه، اینکه رابطه ات با یک فرد عزیز کمرنگ شه، رابطه ات بهم بخوره، همه ناراحتی های بعدش کاملاً عادیه و هیچوقت بابت سوگواری خودت رو سرزنش نکن اما نذار جلوی این رو بگیره که به زندگی ادامه ندی و با آدم های جدید آشنا نشی، آدم ها میان و میرن و تو نمی تونی جلوی رفتن اون ها رو بگیری، توام تو زندگی خیلی ها بودی و دیگه نیستی، قراره وارد زندگی خیلی ها بشی، اصلاً زندگی همینه، هیچ چیز هم ابدی و غیر قابل تغییر نیست، احساسات، افکار، عقاید، روابط، هیچ چیز ثابت نیست.
دیگه هیچوقت به گذشته فکر نکن، تو گذشته زندگی نکن، اگه اون اتفاق نمی افتاد چی میشد؟ اگه با اون آدم آشنا نمی شدم چی میشد؟ خب الان که شده چیکار میخوای بکنی؟ هیچی، هیچکاری نمیتونی بکنی، می تونی درستش کنی می تونی بهترش کنی یا می تونی بدترش کنی، اون اتفاق افتاده و تو دیگه نمیتونی از وقوعش جلوگیری کنی ولی اون ری اکشن چرا دست توئه، اینکه به این فکر نکنی که اگه نمیشد چی؟ این دست توئه، اگه نمی شد چیه؟ اتفاق افتاده خیلی وقته اتفاق افتاده همین یک ساعت پیش با کسی که دوستش داشتی دعوا کردی، الان به این فکر میکنی اگه اتفاق نمی افتاد چی میشد؟ اگه تقصیر توئه برو ازش عذرخواهی کن، اگه نیست باهاش حرف بزن شاید حل شه، اگه دیدی با هیچکدوم درست نمیشه فقط رهاش کن، ناراحت باش ولی تو لحظه ای که گذشته زندگی نکن.
دیگه هیچوقت خودت رو سرزنش نکن، منظورم این نیست که به یک نفر آسیب بزنی و بعد بگی اصلاً مشکلی نداره انقدر بهش فکر نکن، نه، اما اگه یک چیزی اونطوری که فکر می کردی پیش نرفت، اگه یک جایی احساسی یا اشتباه تصمیم گرفتی، سرزنشی درکار نیست، لابد اون لحظه فکر می کردی تصمیم درست همینه و یا اصلاً بدون هیچ فکری تصمیم گرفتی، انقدر بهش فکر نکن که چرا، نباید می کردم، خاک تو سرم، خراب کردم. هیچ چیز درست نمی شه فقط به خودت حس بدی میدی و این ممکنه باعث استرس طولانی مدت شه. یک تصمیم اشتباه که گرفتی هیچی داری بعد از اون هم اشتباه پیش میری. سرزنش نکن، رهاش کن، تمام شد رفت. تجربه می شه و در آینده بهتر عمل می کنی، انقدر تجربه می کنی که بار پنجم می گی آره همینه آفرین. اونجاست که دیگه حتی به سرزنش فکر هم نمی کنی.
به هیچ آدمی به اندازه خودت ارزش نده و این موضوع انقدر مهمه که دوباره دارم بهش فکر می کنم، می دونم همون اولویت دادنه ولی یک مثال دیگه می زنم، اگه دنیای تو پر از دایره باشه، تو بزرگترین دایره باش و نذار هیچکس جای تو رو بگیره، تو همیشه اون بالا و بزرگترینشون باش، حداقل برای خودت و تو دنیای خودت بزرگترین و با ارزش ترین باش.
انقدر به افکار دیگران فکر نکن، حتی اگه مربوط به تو باشه، اون چه فکری می کنه، اون چه احساسی به من داره، اون از من خوشش نمیاد، اون از من بدش میاد. احساسات و افکار یک شخص دیگه حتی اگه راجع به تو باشه به تو هیچ ربطی نداره و با فکر کردن بهش فقط خودت رو اذیت می کنی و هیچی عوض نمی شه، چه کاری از دست تو برمیاد؟ اگه اون از تو خوشش میاد، اگه اون از تو بدش میاد، این ها احساسات اون هستن. البته باید بگم تو هرجوری فکر کنی همون تحقق پیدا می کنه، پس اگه همش به این فکر کنی که دیگران از من خوششون نمیاد هر شخصی می خواد باشه، احتمالاً افکارت واقعی می شن.
نیازی به کارما و این چرندیات (ببخشید) تو زندگیت نداری، می دونم انتقام و کارما همه این ها لذت بشه، ولی تصور کن کسی در حق تو بدی کرده، و بعد میمیره، میوفته پاش میشکنه، زندگیش نابود می شه، آیا تغییری ایجاد می شه؟ آیا زمان به عقب برمیگرده؟ درسته شاید حس خوبی بگیری که فکر نکنم، احتمالاً هیچ حسی نداشته باشی، ولی اگه کل زندگیت رو بذاری پای اینکه من از این شخص انتقام میگیرم تنها کسی که این وسط ضرر می کنه تویی، فقط رهاش کن، بدی کرد؟ پشت سرت حرف زد؟ بهت آسیب زد؟ بهت خیانت کرد؟ باشه خداحافظ. منظورم از این آسیب های جبران پذیره ولی متأسفانه خیلی ها حتی خود من گاهی اوقات به این آسیب های جبران پذیر انقدر آب میدیم که بزرگتر از حد تصورمون میشه.
همونطور که هیچکس قرار نیست اولویت تو باشه، توام اولویت هیچکس نیستی و وقتی این رو بفهمی خیلی راحت تر می تونی با انسان ها ارتباط برقرار کنی و درکشون کنی. این یک جورایی همون تک بعدی نبودنه. اگه جوابم رو نمیده یه کاری داره یا از من خوشش نمیاد، اگه کاری داشته که عالی، اگه خوشش نمیومد هم اصلاً مهم نیست. قرار نیست همه عاشقت باشن، خیلی آسونه، از این آدم فاصله بگیر و توجه ت رو بذار رو شخصی که میدونی بهت علاقه داره، هیچوقت کسی رو مجبور نکن که احساساتش رو نسبت بهت تغییر بده چون عکس عمل می کنه.
و این رو هم بدون تو دنیایی که داری توش زندگی می کنی، همه چیز راجع به توئه و باید باشه و اگه نبود بدون یک چیزی اشتباهه، شاید بقیه فکر کنن خودخواهی ولی مهم نیست. هر چیزی که وارد می شه باید برای تو یک سودی داشته باشه، تو نمیری خرید چیزایی که نیاز نداری و حتی بهشون فکر هم نمیکنی رو بخری، چیزایی رو میخری که بهشون نیاز داری، که ازشون استفاده می کنی، حتی با دیدن دکور خونه ات هم حس خوبی بهت دست میده، پس اون هم برات یک سودی داره. دنیات رو به چشم یک کتاب و فیلم ببین، مهم نیست نویسنده کارگردان کیه تو شخصیت اصلی هستی، مثل یک شخصیت اصلی باش.
ممکنه چیزهای دیگه رو بعداً اضافه کنم ولی در آخر لذت ببر چون معلوم نیست چند بار زندگی می کنی؛ فعلاً می دونی که یک باره.